21 ماههگی

شیطونتر و حساس تر شدم

تو این مدت چی گذشت ..تو این مدت بزارین یکم فکر کنممممم..یه مدت که مامانم رو خیلی اذیتش کردم اونم برخوردش باهام تند شده بود تا اینکه تصمیم گرفت که من دیگه بزرگ شدم و اینبار خیلی جدی من رو از شیر بگیره

در عوضش اب میوه و شیر موز و شیر عسل رو جایگزینشون کرده الانم شیر خودمو میخورم ولی خیلی کم اینم بگم که قبلا غذا خوردن و خوابیدنم افتضاح شده بودکه طفلی مامی همش حرص میخورد از وقتی که شیرم رو کم کرده من هم غذا خوردنم خوب شده و هم خوابیدنم...دیگه تو این هفته ای که گذشت تولد بابا افجین بود که مامی براش یه جشن کوچولو گرفت که متاسفانه بنده خواب بودم وقتی هم بیدار شدم مامی از من با کیک بابایی عکس گرفت ..دیگه تا مامانی منو از شیر محرومم کرد من یاد گرفتم بگم شیر شیر شیر ...هر هفته جمعه ها میرفتیم بیرون یه جای شلوغ و اما دیدنی اونم مثل بازار بود تا میدیدم مامی داره لباس انتخاب میکنه منم میرفتم برای خودم تست میکردم ببینم اندازم هست یا نه ...دیگه اینه الانم چند روزی میشه که دوباره غذا خوردنم بد شده البته این بار دلیل داره اونم درامدن دندونای جدیدمه که یکمم اذیت میشم....امروزم که هوا عالی بود مامانی منو برد پارک اخه یه مدت بود بخاطر هوا نتونستیم بریم که امروز رفتیم که خیلی خوب بود من حسابی تفریح کردم...تو کارای خونه هم به مامی کمک میکنم ..تو این مدت که ممی داشت کمدمو مرتب میکرد حسابی هم وسط اتاق شلوغ بود منم از فرصت استفاده میکردم بازی میکردم

تو تمیز کردن خونه به مامی کمک میکنم

اینجا هم مشغول بازی

یه پا برای خودم دکتر شدم میگی نه ببینین

بعضی وقتی خودم غذامو میخورم

بفرمایین

تنها کسی که تو خونه ما حجاب داره و همیشه رعایت میکنه منم یا روسری یا چادر خیلی حساسم ها

 نفر اول تو نماز خوندم

تنها خوشتیپ خونه ما منم ببینین

امروز تو پارک

ماشالله یادتون نره